یک پنجره برای دیدن ...

یک پنجره برای دیدن ...

عنوان وبلاگ برگرفته از شعری است.
یک پنجره برای دیدن ...

یک پنجره برای دیدن ...

عنوان وبلاگ برگرفته از شعری است.

خدا خدای...


دیدی خارجیا موقع نوشتن شماره تلفن بین هر چند رقم فاصله میندازن.  اولا فکر میکردم این سوسول بازیا چیه؟  لابد دیدم خیلی هم خوب و با کلاسه. اصن نشونه پیشرفت و فرهنگ یکیش میتونه همین باشه. تو تلفنا و موبایلام رعایت میشه خود بخود.

تنبلی باعث پیشرفت میشه. همین کیبورد ی که من دارم باهاش تایپ میکنم...خلاصه... حتما شنیدین که میگن خدا خدای تنبلاس. نشنیدین؟ یا شایدم یه ورژن دیگشو شنیدین الان.

جماعت من دیگه حوصله ندارم...

به خوب امید و از بد دیگه گله  ندارم...

ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد...

چقد زود اینجا از رونق افتاد.  خیلی حرف دارم که بزنم. خیلی کار دارم که بکنم. خیلی فکر  تو سرمه، ولی فرصتم خیلی کمه. اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد... 

(خب، حالا که حرف از داریوش کبیر شد،  بذارین این شعر رو براتون توضیح بدم که جنبه آموزشی هم داره و خودمم تازه یاد گرفتم. تو یه کار قدیمیش میگه: روزی که تو رو دیدم موهاتو بافته بودی،  با گل سپید یاس گلو بند ساخته بودی... من فکر میکردم یاس همین گلای سفید و زرد رنگی هستش که کنار هم و با هم هستن و تو بهار کوچه ها رو با عطرشون آکنده میکنند و ما رو مست!  بعد میگفتم خب چرا از اون گل زرداش استفاده نکرده و فقط سپید! نگو ایشونان پیچ امین الدوله هستن،  و گل یاس  سپیده.

با تشکر از فصل بهار که اینهمه گل در اختیارمون گذاشته. 

دلم گرفته...

اینروزا (بذارید منم گاهی روزنوشت بنویسم)  خیلی ذهنم درگیره.  خیلی دارم سعی میکنم به زندگی خوش بین باشم. الان هم دارم بی مقدمه مینویسم. از آدما خسته،  و از روزگار.  من فکر میکنم زندگی باید قشنگتر از اینا باشه. ولی زمان میخوام. بیشتر ازین محتویات ذهن خسته ام رو بیرون نمیریزم.  مواظب مهربونیاتون باشین. 



حال من حال به گلدون شکسته است، بی گل و آب برا موندن توی ایوون بهار،  دلم گرفته... 

مخدر؟!

آقا من از اولشم میدونستم اعتیاد متعلق به مخدرجات نیس فقط.  ینی به طور ملموسی میشه دید که ما و اطرافیانمون چه راحت معتاد میشیم. همین تلگرام! یا اینیستا! خیلیامون من جمله حقیر سراپا تقصیر، بهش معتادیم و حتی نمیدونیم! تازه هم که بدونیم ، نمیگیم معتادشیم، میگیم عادت کردیم ولی هر  وقت بخوایم میتونیم خودمون رو کنترل کنیم، یا بذاریمش کنار . ولی واقعیت اینه که خود اعتیاده! ینی نمیتونیم خودمون با اراده خودمون(به این راحتیا) بذاریمش کنار. میگین نه؟ پس چرا تو جمع یا مهمونی تایه دیقه بیکار میشیم بی هوا دستمون میره سمت گوشی؟ با اینکه میدونیم خوب نیس؟ پس چرا وقتی اینترنت قطع میشه و مجبور میشیم از پای گوشی پاشیم، و بریم یه دوری بزنیم، یا با اطرافیانمون، داداش و خواهرمون، دوست و هم اتاقی و هم خونه مون حرف بزنیم، میگیم آخیش چه خوبه بی تلگرامی! حالا اگرم نگیم که تو دلمون میگیم. پس واقعا کنترل عادت هامون کار سختیه! ینی خود اعتیاده به ضرس قاطع کلمه. پس باید باهاش مث یک اعتیاد واقعی عمل کنیم. اینو گفتم که بدونیم تعریف صحیح مسئله خودش نیمی از حل مسئله است. یادتونه تو مدرسه مشت میزدین به دیوار  یه بند انگشت جای مشتتون میشست رو دیوار؟ حالام بزنین، وایسین کنار نگاه کنین، بزنن، بزن بزن بزن ،،،، بزن بزن ... بزن .. بزن .... .... بزن ...


اقا وجدانن یه چیزی بگم باور میکنین؟ للّهن؟ ناموسن؟ ینی خودم باور نمیکنم. !!!   این دیالوگ آخری که گفتم  - و  حتما میدونین مال فیلم گوزنهاس ،- دقیقش رو حفظ نبودم. اول رفتم یه سرچ زدم پیدا نکردم  تو اینترنت. بعد رفتم فیلم گوزنها رو باز کردم، و به طور شانسی و حدسی، روی یه نقطه از اسکرول زمان فیلم کلیک کردم. همون لحظه" قدرت" شروع کرد و همین دیالوگ رو گفت! نه یه ثانیه کمتر نه یه ثانیه بیشتر! اصن فکّم افتاد! ینی چجوری ممکنه آخه؟ پس چجوری تو درس آمار میگن احتمال وقوع یک نقطه در  یک بازه ی خطی صفره؟! 

.....



*مطمئنم 99.99 % تون عنوان رو درست نخوندین. مگر اون یک دهم درصدی که به این لحن و با این دنباله خوندن:  مخدر؟! قهرمان دس کج!؟