اولین بار پشت یه ماشین سنگین خوندم، نوشته بود: عاقبت ظلم تو رو یه روز تلافی می کنم...تهرون! بعدنا دیدم که داریوش خونده، ینی شنیدم. البته بی تهرون.
انتقام خیلی باحاله! اصن به آدم انگییزه میده! یک انتقام سخت...
حالا ولی مسئله اینه که از مقصرین اصلی هیچوقت نمیشه انتقام گرفت. فقط میشه زد آخرین حلقه این زنجیره رو داغون کرد... واس خاطر همین باس خیلی حواسمون جم باشه. که از کی انتقام میگیریم، چقد باید تقاص پس بده اون شخص، و اینکه انتقام که با خشم همراهه، از کنترل خارج نشه و خودمون این وسط ظلمی رو مرتکب نشیم.
ولی من با انتقام موافقم ... کجاست اون چاقویِ دسته سفیدِ خوش دستِ کار زنجونم؟!
من کاملا با انتقام موافقم و اگه کسی کاری کنه که از نظر من مستحق انتقام بشه حتما اونو به سزای عملش میرسونم
شدیم دو تا
فکر کنم بعد از انتقام، دل آدم خنک نشه!!!
ولی وقتی ببینی خدا، حالش رو میگیره، اصلا یه وضعی دچار تفکر و تامل و آرامش میشی که حد نداره!!!
فقط مشکل اینجاست که صبر خدا زیاده.
بالاخره خدا هم یه اختیاراتی به ما داده دیگه! دلی که خنک نشه که دل نیست، باید خنک بشه. حالا شما یه بار امتحان کن تو همین موارد پیش پا افتاده، پشیمون نمیشی.
البت توضیح دادم ریزه نکاتش رو ها! بازم ما کوچیکتر از آنیم که بخوایم افاضه فضل کنیم ، خردک نظری داشتیم و گفتیم.