یک پنجره برای دیدن ...

یک پنجره برای دیدن ...

عنوان وبلاگ برگرفته از شعری است.
یک پنجره برای دیدن ...

یک پنجره برای دیدن ...

عنوان وبلاگ برگرفته از شعری است.

عاقبت ظلم تو رو یه روز تلافی می کنم...

اولین بار پشت یه ماشین سنگین خوندم، نوشته بود:  عاقبت ظلم  تو رو یه روز تلافی می کنم...تهرون! بعدنا دیدم که داریوش خونده، ینی شنیدم. البته بی تهرون.

انتقام خیلی باحاله! اصن به آدم انگییزه میده! یک انتقام سخت...

حالا ولی مسئله اینه که از مقصرین اصلی هیچوقت نمیشه انتقام گرفت. فقط میشه زد آخرین حلقه این زنجیره رو داغون کرد... واس خاطر همین باس خیلی حواسمون جم باشه. که از کی انتقام میگیریم، چقد باید تقاص پس بده اون شخص، و اینکه انتقام که با خشم همراهه، از کنترل خارج نشه و خودمون این وسط ظلمی رو مرتکب نشیم.


ولی  من با انتقام موافقم ... کجاست اون چاقویِ  دسته سفیدِ خوش دستِ کار زنجونم؟!





بوی قرمه سبزی ...

   تا حالا براتون پیش اومده یهو یاد یه چیزی بیفتین که اصلن ربطی به شرایط حالتون نداره!؟ خیلی غیر منتظره مثلا یهو یاد یه خاطره ای یا منظره ای یا صحنه ای یا مکالمه ای بیفتین... یا حتی بویی!


   برای من زیاد پیش میاد، زیاد که نه ولی پیش میاد. مثلا همین الان که یه عصر جمعه معمولی نیمه بهار نیمه تابستونی خلوت و نه دلگیره، و من مشغول فکر کردن هستم به مسائل کلی زندگیم، یاد بوی قرمه ی قرمه سبزی افتادم. ینی بوی اون تیکه های کوچیک چربی چسبیده به گوشت داخل خورشت که بویی دارد بس دلربا. مخصوصا وقتی که گرسنه باشی ، و خب شکر خدا من الان نیستم.


   ولی گرسنگی یه نشونس، نشونه از این که آدم ها نیاز دارند. و این نیاز اولین که در روز، سه چهار بار تکرار میشه میخواد ما یادمون نره وقتی نیاز مند میشیم اصلن زمین تا  آسمون با اونی که خودمون از خودمون میشناسیم فرق میکنیم. یعنی وقتی که گرسنه میشیم دیگه دین و ایمون واسمون نمیمونه! همین نیاز ساده! و تکراری و آشنا برای همه که هممون بارها تجربه اش کردیم، اگه دقت کنیم میبینیم که چطور اون روی دیگه مون رو بهمون نشون میده .


   امروز مهمون برنامه دور همی یه خانم دوبلور  بود به نام زهره شکوفنده. وقتی  در پایان برنامه ازش پرسیدن که اگه بتونه یه تغییری در دنیا بده چیکار میکنه، گفت نمیتونه گرسنگی هیچ آدمی رو ببینه! وآرزوی رفع گرسنگی از مردم محروم دنیا رو کرد. و این شاید قشنگ ترین نباشه و با کلاس ترین و .... ولی واقعی ترین آرزوییه که باید هر روز وقتی از خواب پامیشیم بهش فکر کنیم. امروز چقدر به بهبود اوضاع جهان! کمک کردیم. میدونم صفره، ولی صفر مثبت یا صفر منفی؟




ژل عزیز است غنیمت شمریدش ...

دقت کردین تا حالا یه سری چیزای خیلی ساده رو بلد نبودیم و بعد از گذشت زمان بسیار و به صورت اتفاقی یا خود آموز یا ... یاد میگیریم؟! تازه اگه یاد بگیریم! ینی ممکنه اصن یاد نگیریمش، و حیف بشه !  چیزای خیلی پیش پا افتاده. ولی همین نکات میتونه خیلی مهم باشه تو زندگی ها!

حالا یه نمونه اش که برای  خودم پیش اومده  همین ژله. من همیشه فکر میکردم ژل مال آدمای بسیار پر مو هستش، ینی اونایی که اولا ریزش مو ندارن، ثانیا موهاشون از جنس خوبیه ، پرپشته و  وقتی ژل میزنن کم حجم نمیشه و حالت خوبی میگیره... خوب ، بعدش هم فکر میکردم ک موقع ژل زدن باید موهاشون رو مرطوب کنن(معمولا با بردن دست های خیس در لابلای موها) و اونا رو  آغشته به  ژل کنن(بازم با بردن دست های ژلی لابلای موها)، و بعد موهای بهم چشبیده رو شونه کنن. که خب باحال هم میشه! مث موهای این  هنرپیشه های هالیوودی قدیم از قبیل کری گرانت  و ....


اما اونایی که موهای کم پشت تری دارن و فقط وقتی از حموم میان و شونه میزنن از حالت مو هاشون راضی اند، اینجور افراد معمولا از ژل استفاده نمیکنن، چون فکر میکنن اگه بخوان ژل بزنن باید حتما موهاشون رو مثل فردو تو فیلم گادفادر شونه کنن. و  یکی از مشکلا تشون  هم  رفتن به بیرون و باد خوردن به موهاس،

به نظر من ژل رو میشه اینجور مواقع  هم استفاده کرد.  اول موهاتو شونه میکنی، و در حالتی که ازموهات راضی ای، بعد مقداری ژل رو کف دستت میمالی، و اون رو آروم به روی موهایی که شونه شدن میکشی، بدون بهم زدن حالت مو، به صورت نوازش کردن مو. حتی نیاز به خیس کردن مو هم نیست. و همون یه ذره که به مو برسه، کم کم خودش رو میگیره و در باد ها و هوای آزاد نگرانی و مشغله ذهنت کمتر میشه. اصن من فکر میکنم طرز صحیح استفاده اش همینه!  بله خب اینکه خیلی ساده بود، ولی خیلیا مون ازین نکته غافلیم.

داش آکل به عشق کی سر میکنه...


نظم. نظم چیز خوبیه. ولی هیچ وقت نتونستم تو زندگیم پیاده اش کنم. 

مخصوصا در فکر کردن.

 اصن شاید دنیا انقدر بینظمه که ما مشغول باشیم برای منظم کردنش، خوبیش اینه که بیکار نیستیم.

 و بی نظمی هایی که این وسط مزه میده گاه گاهی.